هاجِس

نوشته‌های (دغدغه‌های) عین سین قاف

هاجِس

نوشته‌های (دغدغه‌های) عین سین قاف

عین سین قاف تلفظ "عسق" است، اتفاقا این نام با آیه دوم سوره ی شوری در نامه خدا به بندگانش تشابه دارد اما هیچ ربطی به آن آیه‌ی مبارکه ندارد و صرف تشابه است و الحمدلله رب العالمین برای این تشابه مبارک و امیدوارم که منشا خیر و برکت این وبلاگ باشد.
بنا به توصیه یکی از بزرگواران وبلاگی اختیار کردم تا یادداشتهای خود را در آن بنویسم، شاید روزی خوانندگانی اینها را خواندند و شاید هیچ روزی هیچ خواننده‌ای نداشت، و یا شاید هم عمر به پایان رسید و روزهای آینده را ندیدم !!!
امیدوارم بتوانم یادداشتهای مفید و مناسبی در این دفترچه یادداشت عمومی بنگارم و قلمم قوت یابد.
مخلص آدمای خوب
عسق ...

طبقه بندی موضوعی
پیوندها
به نام عسق عشق حقیقی
درباره‌ی من حرف مفید و ضروری زیادی برای گفتن نیست، اما اگر بخواهم بزرگنمایی کنم یا به مانند مرام این زمانه سخن برانم حرف برای گفتن بسیار است!!! بسیار از آنچه فکر کنی!!!!!!
در دهه‌ی 60 به این عالم آمدم و هیچ چیز از عالم قبل را به خاطر نمی‌آورم، به تازگی بسیار شک می‌کنم و کشف می‌کنم، البته امیدوارم توهم نباشد چون اصلا پسرفت و حیرانی بیش از این برایم خوشایند نیست. شاید اگر بخواهم به نمونه‌ای از کشفیات خویش اشاره کنم مناسب باشد که از جدیدترین‌ها بگویم؛ مثلا اینکه: من اصلا با امام حسین علیه السلام نسبتی ندارم! اصلا او را نمی‌شناسم و نمی‌توانم با او رابطه برقرار کنم، البته کاملا از جانب او حمایت می‌شوم و یک رشته‌های اندک ارتباطی بینمان هنوز کار می‌کند!! شاید اگر بخواهم این نوع رابطه را تمثیل کنم و تشبیه به کار بندم باید بگویم حال ارتباط من و ارباب، من و رب، من و امام معصوم زمان به مانند بیمار ضایع نخاعی است که پاهایش حس دارد لکن نمی‌تواند آنها را حس کند، سلول‌های عصبی‌اش منتظرند تا بتوانن از خیابان بگذرند و خود را به آنطرف رسانده و در نتیجه ارتباط دوباره برقرار شود.
من هیچ اعتقادی به دموکراسی ندارم و آن را بسیار احمقانه می‌پندارم، پس اگر نمی‌توانی مرا تحمل کنی با احترام ترکم کن. البته همان قدر که دموکراسی را احمقانه می‌دانم همان قدر هم مردم سالاری دینی را برمیتابم و در زمانه ناچاری بهترین حالت حکومتش می‌بینم. بهرهی هوشیم بالاست ولی متاسفانه بهره‌ام از این بهره‌ی هوشی بسیار بسیار ناچیز چرا که سهمش در نبوغ و شکوفایی بسیار اندک است، باشد که اراده کنم و غلبه یابم. دنیا حسینیه‌ای است که باید صبح و شام در سوگ ارباب بی‌کفن در آن گریست. بسیار عاطفی می‌باشم و از کشفیاتم اشتباه بودن این عواطف بسیار است. چند وقتی است قلبم می‌تپد و دل بی‌قرار رزمندگانم و این سخن خود به تنهایی نه گسیل دارنده‌ی به سوی جبهه است، شهادت قسمت ما می‌شد ای کاش ...
سید غریب مولای من است و علامه مظلوم و مقتدر و مورد هجوم پیشوای من، پیر دلسوخته‌ی میخانه استاد معنوی‌‌ام می‌باشد ...
اگر لازم باشد و یا چیز دیگری در یادم آمد به رشته‌ی تحریر در خواهم آورد، به قول معروف: باشد که رستگار شویم