بسم الله الرحمن الرحیم
شب شهادت مادر است، منتظر بودم، منتظر جملات و کلمات بودم که نوای جانفزای آوینی را از تلویزیون شنیدم:
«بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها. نه، کربلا حرم حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین علیه السلام راهی به سوی حقیقت نیست.
کربلا، ما را نیز در خیل کربلائیان بپذیر. ما میآییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آنگاه روانهی دیار قدس شویم»
و این شد بهانهای برای انتقال از فضای احساسی عاطفی یتیمانه به فضایی حماسی، فضایی حسینی با بوی مادر، هم او که چنان کرسی درس یاری نمودن ولایت برپا کرد که برای تمام تاریخ تازه و جدید و پویاست، و تو و من اگر مدعی ولایتمداری هستیم تا انتهای عمر بایستی در این کلاس درس حاضر شویم و درسهایش را مباحثه کنیم، امشب از چه بنویسم؟ از حماسهی زهرا سلام الله علیها یا از مصیبت او، همان مصیبت که ارباب بیکفن عبدالزهراء را امر نمود بر ذکرش و فرمود: «عبدالزهراء! چرا روضهی ما را نمیخوانی!!؟»
پس روضهای حماسی به نقل از پیرسوختهی میخانه آن عرشی متقی میخوانم:
با آنکه هفت موضع جسم حورائیش آسیب دیده بود ولی الله را که از زیر تیغ جبت و طاغوت نجاتش داد هنگام خروج از مسجد طوافش میکرد و میپرسید بگو بدانم جایی از بدنت که زخم برنداشته است!؟ جای طناب دور دستت که مجروح نیست ...
آخر مادرم اینگونه علی را میکشی!!!
الله اکبرُ - بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ ﴿۱﴾ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ﴿۲﴾ إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ ﴿۳﴾
علی جان برایم قرآن بخوان که تو میدانی فاطمه چقدر قرآن را دوست میدارد
و تو ای بانو ای حضرت مادر کی دست این بچهی ناخلف و گنهکار خود را خواهی گرفت؟! امیدوارم که منتسب نمودن به تو خودم را موجبات ناراحتی و اهانت به ساحت شما فراهم نکرده باشد که بسی خطای بزرگیست، پس شاید درستتر این باشد که خود را عبد تو بنامم، عبدالزهراء و خوشا به حال آنکه در آستان قدسی و نورانی تو عبد شود؛ مشکل همچون منی ادعای تو خالی و ارادهی نداشته است.
ای حضرت مادر! تربیتم کن، تو را جان حسین
همین، تمام ...
-----------------------
Photo By me - Instagram: abd.al_zahra

- ۹۴/۰۱/۰۴